معنی ساز جنگی قدیم
حل جدول
کرنای
شلوار جنگی قدیم
رانین
ساز جنگی قدیمی
کرنا
از وسایل جنگی قدیم
جوشن
سلاح سرد جنگی قدیم
شمشیر
جنگی
رزمی
واژه پیشنهادی
زره
فرهنگ فارسی هوشیار
-1 (صفت) منسوب به جنگ لوازم جنگی، (صفت) رزم آور جنگنده حربی.
فرهنگ عمید
مربوط به جنگ،
دارای کاربرد در جنگ: سلاح جنگی،
جنگجو، جنگنده،
(قید) [مجاز] با سرعت زیاد، شتابان،
مترادف و متضاد زبان فارسی
دلاور، مبارز، نستوه، جنگنده، حربی
فارسی به عربی
جیش، شائک، عسکری
فارسی به آلمانی
Militär [noun]
فرهنگ معین
(ص نسب.) منسوب به جنگ. [خوانش: (جَ)]
گویش مازندرانی
خروس جنگی
لغت نامه دهخدا
ساز. (نف مرخم) سازنده ٔ چیزی. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). و این در اصل وضع صیغه ٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل میشود. (آنندراج). به حذف «نده » یا«ان » با الفاظ دیگر منضم شود و اسم فاعل مرکب سازد. در ترکیب با اسماء ذات بمعنی درست کننده و بعمل آورنده و صنیع آید و شغل و عمل را رساند. چون «گر» و «کار»: آئینه ساز. بخاری ساز. تارساز. چاقوساز. چینی ساز. حلبی ساز. خاتم ساز. خوی گیر ساز. داروساز. دندانساز. سماور ساز. صاغری ساز. صندلی ساز. صندوقساز. قابساز. قفل ساز. قنداقساز. کاشی ساز. گچ ساز. گراورساز. مبل ساز. مجسمه ساز. یراق ساز. رجوع به «گر» شود. گاهی بمعنی تعمیر کننده آید و شغل و عمل را رساند: دوچرخه ساز. رادیوساز. زین ساز. ساعت ساز. || «کننده ». در ترکیب با اسماء معنی: پرخاش ساز. تدبیرساز. جادوساز. جلوه ساز (جلوه گر). چاره ساز (چاره گر). حیلت ساز (حیله گر).خشم ساز. زرق ساز. صلح ساز. ظلم ساز. عذرساز. غناساز. کیمیاساز (کیمیاگر). کینه ساز. مهرساز. نیرنگ ساز. رجوع به «گر» شود. || برپای دارنده. منعقدکننده: انجمن ساز. بزم ساز. چنگ ساز. حرب ساز. عیش ساز. || آراینده. رونق دهنده: بزم ساز. خودساز. ظاهرساز. لشکرساز. || پردازنده. ایجادکننده: آهنگ ساز. ترانه ساز. صورت ساز. نغمه ساز. مجسمه ساز. || روبراه کننده. سر و سامان دهنده. فراهم کننده:پاپوش ساز. پرونده ساز. زمینه ساز. سبب ساز. کارساز. وسیله ساز. || نوازنده: ارغنون ساز. بربطساز.چنگساز. دستان ساز. رودساز. زخمه ساز. عودساز. غناساز. نواساز. || سازگارشونده. سازوار. موافق:دمساز. زمانه ساز. طبعساز. || (ن مف مرخم) گاهی بمعنی (اسم) مفعول استعمال یابد: چون کار خدا ساز. کاری که خدا ساخته باشد. مائده ٔ دست ساز. مائده ای که آن را بدست ساخته باشند. (آنندراج):
هر مائده ای که دست ساز فلک است
یا بی نمک است یا سراسرنمک است.
خاقانی (از آنندراج).
بنّا ساز (در تداول عامه خانه ای که بنا ساخته باشد برای فروش که این نوع خانه چندان استحکام ندارد). تازه ساز. نوساز. رجوع به ساختن و ردیف و رده ٔ هریک از کلمات فوق شود.
معادل ابجد
305